یلدا، بلندترین شب سال، همیشه بهانهای بوده برای کنار هم بودن، برای خاطرهسازی، برای لحظاتی که با عشق و لبخند رنگ میگیرند. امسال در درخت آبی، این شب خاص رو کنار هم جشن گرفتیم و با تمام وجود حس کردیم که دورهمیهای صمیمی، دلگرمکنندهتر از هر چیزی هستند.

همه چیز از عصر شروع شد، وقتی کمکم جمع شدیم و فضا با هیجان و شور یلدایی پر شد. صدای خندهها و گپ و گفتهای دوستانه، گرمای دلنشینی به شبمون داد. اول از همه رفتیم سراغ حافظخوانی؛ هر کسی دیوان حافظ رو باز میکرد و نیت میکرد، انگار حافظ هم با ما همدل شده بود و هر غزلی که میاومد، شیرینتر از قبلی بود. بعدش بازیهای گروهی شروع شد، کلی خندیدیم و از این همه رقابت و شیطنت لذت بردیم. یکی برنده میشد، یکی شوخی میکرد، ولی در نهایت همه از ته دل شاد بودیم.

اما یلدا بدون موسیقی چیزی کم داره، نه؟ پس ساز و آواز هم راه انداختیم! صدای گیتار، سنتور، دف و حتی ضرب گرفتنهای روی میز، ترکیب شد با صدای همخوانی بچهها و فضا رو پر از حس خوب کرد. آهنگهای نوستالژیک، ترانههای شاد و حتی بعضی وقتا زمزمهی یک ملودی قدیمی باعث شد همه توی حال و هوای خاصی غرق بشن.
همه اینا کنار هم باعث شد که یلدا برای ما فقط یک شب طولانی نباشه، بلکه یه خاطره شیرین بشه که تو ذهنمون ثبت میشه. توی درخت آبی، فقط یه مکان اشتراکی برای کار و فعالیت نداریم، اینجا یه خونواده بزرگه که توی مناسبتهای قشنگی مثل یلدا، دور هم جمع میشه و حال خوب رو به اشتراک میذاره.
خلاصه که…
🔸 حافظ خوندیم، فال گرفتیم
🔹 بازی کردیم، خندیدیم
🔸 ساز زدیم، آواز خوندیم
🔹 معاشرت کردیم، خاطره ساختیم
و در نهایت، یه شب یلدایی پر از عشق و دوستی رو با هم تجربه کردیم.